کد خبر: 47506
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 15 تیر 1402 - 16:04

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

منبع : لیزنا
مینا حاجی ملاحسینی
معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

درباره  نویسنده

 مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است. او دانش‌آموخته رشته‌های زبان انگلیسی و تاریخ از دانشگاه هال است. او چندسالی با بیماری افسردگی گریبان گیر بوده و در آثارش به این موضوع توجه ویژه دارد. دلایلی برای زنده ماندن و کتابخانه نیمه‌شب از آثار شناخته‌شده این نویسنده هستند. (ویکی پدیا، بی­تا)

معرفی کتاب

کتابخانه نیمه­ شب داستان زندگی دختری به اسم نورا است که به خاطر احساس ناامیدی، ترس و تنهایی دچار افسردگی شده است. دختری که از کودکی با داشتن والدین سختگیر و عیب­جو با استرس پذیرفتنی نبودن بزرگ شده و در بزرگسالی هم با از دست­دادن شغل و نامزدی، مرگ گربه و ... باز دچار همان احساسات بد کودکی خود می شود و دچار یاس درباره خود و توانمندی های خودش می شود. او فکر می کند به درد هیچ کس و هیچ چیز نمی­خورد و نتواسته در زندگی درست تصمیم بگیرد و همین او را دچار حسرت ها و پشیمانی­های زیادی کرده است به ­طوری­ که دوست ندارد زنده بماند.

کتابخانه نیمه ­شب روایتگر داستان زندگی نورا در بین مرگ و زندگی است جایی که او می ­تواند زندگی­ های نزیسته ­ای که آرزو داشته و حسرت­های خود را زندگی کند. نورایی که در پس تمام اتفاقات زندگی با خود فکر می­ کرده  اگر این تصمیم را می­گرفتم یا اگر آن تصمیم را نمی­گرفتم زندگی بهتری داشتم. او می­تواند در این کتابخانه داستان زندگی­های مختلف را زندگی کند و این فرصت را دارد یأس­ها، تصمیمات، شادی­ها، ترس­ها و غم­های زندگی­های دیگر را درک کند تا حسرت­های زندگی خودش یکی یکی برایش کمرنگ­تر شود.

در این داستان که در یک فضای فانتزی اتفاق می­افتد نویسنده به خوبی توانسته است  مرز تخیل و واقعیت را مشخص کند فضای فانتزی داستان شما را از واقعیت دور نمی­کند. نویسنده پیوندهای خوبی در داستان به کار برده است و داستان از یک انسجام خوبی برخوردار است که ذهن خواننده را متمرکز نگه می­دارد و با راوی داستان همراه می­ شود. چینش شخصیت­ها و موقعیت­ها به درستی انجام شده است به طوری که خواننده م ی­توانند آن حسرت­ها و فرصت­ها و راه­های  غلبه بر آن  را در ذهن بازآفرینی کند. ذکر این نکته ضروری است که ترجمه روان کتاب هم در درک بهتر داستان از اهمیت زیادی برخوردار است.

نویسنده هوشمندانه یک مسئله روانشناسی- خودشناسی را در قالب داستان مطرح می­کند، او تله‌­های روانی که در بچگی شکل می­گیرد و در بزرگسالی و در تصمیمات مهم زندگی و اکنون و اینجا زندگی تاثیر می­گذارد را به خوبی مطرح کرده است. نویسنده در این داستان با ظرافت تمام پدیده کمالگرایی منفی را بیان کرده است. انسان امروز با مسئله مهمی روبرو شده است و آن در نظر گرفتن شادی به عنوان هدف نهایی زندگی است در حالی که واقعیت زندگی با بحران، ترس، تصمیمات اشتباه، ناامیدی و ... همراه است و اینکه بشر امروز بودن خود را کم اهمیت می­داند و دستاوردهای خود را مهم می­داند و نویسنده به خوبی توانسته است این مسائل روز جوامع را به همراه بحران معنا و فلسفه وجود و زندگی را در قالب داستانی جذاب برای مخاطب خود روایت کند.

در واقع این داستان به ظاهر در قالب یک روایت ساده از زندگی کسی است که دچار بحران معنا شده ولی در این روایت ساده مخاطب با مفاهیم عمیقی روبرو می­شود، تاکید بر فردیت، ساختنی بودن زندگی، جایگزین کردن اندیشه با حسرت و افسوس از دیگر موارد عمیقی  است که  در این داستان مطرح شده است.

نویسنده خیلی هوشمندانه، دقیق و ظریف مکانی که باید در بستر آن داستان اتفاق افتد را انتخاب کرده، یعنی انتخاب کتابخانه به عنوان نماد اندیشه، آگاهی، رشد فردی و مکانی که در تمام اعصار به نیازهای بشر پاسخ داده است. او حواس خواننده را به کتابخانه و نقش کتاب در اندیشیدن، تغییر، رشد و آگاهی جلب می­کند. او با دقت تمام به مسئله تعالی بخشی روح و روان از طریق مطالعه و کتاب به عنوان تنها دوست در تنهایی انسان و نقش تعیین کننده کتاب خوب در تحول، تغییر و نجات­‌بخشی انسان اشاره کرده است. زمان رخ دادن اتفاق­ها در کتابخانه هم از دیگر هوشمندی­‌های نویسنده است. نیمه شب می­تواند نمادی برای پیوند گذشته، حال و آینده باشد زمانی که گویی افق­های زمان و مکان در آن یکی می­شود. کتابخانه مکانی که مجال اندیشیدن می­دهد درست مانند نیمه­ شب که مجالی برای اندیشیدن است. نویسنده پیوند درستی بین زمان و مکان برای ایجاد بستری جهت تفکر انتقادی و عمیق در راستای تحولی اساسی ایجاد کرده است.

عنوان کتاب هم مناسب انتخاب شده است درست از زمانی که شما عنوان کتاب را می­ خوانید به تفکر دعوت می­ شوید یعنی همان چیزی که در طول داستان برای شخصیت داستان رخ می ­دهد.

بریده­‌هایی از کتاب

«تنها راه یادگرفتن زندگی کردنه»

«اگر می­فهمیدیم هیچ شیوه زندگی نیست که ما رو بتونه در برابر غم ایمن کنه، همه چیز ساده­ تر می­ شد فقط باید بفهمیم غم هم در عمل بخشی از ذات شادیه. نمیشه شادی رو داشت اما غم رو نداشت. البته هردوی این­ها برای خودشون حد و اندازه­ای دارن اما هیچ زندگی­ ای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم تصور اینکه چنین زندگی­ای وجود داره فقط باعث می­شه توی زندگی فعلی­مون بیشتر احساس غم کنیم.»

« هرگز همراهی ندیدم که به اندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.»

سخن آخر

اگرچه از ابتدا می­ توان پایان داستان را حدس زد و یا بخش­های اندکی از کتاب دچار افول و توصیف غیرواقع ­گرایانه می­شود اما چون می­تواند خواننده را از ابتدای داستان با حسرت­ها و افسوس ­های شخصیت اصلی همراه کند و به نوعی همزادپنداری بین خواننده با نورا شکل بگیرد و با توجه به سیر داستانی و محتوایی جذاب، این کتاب برای علاقمندان به داستان خواندنی است. و اگرچه جز کتاب­های انگیزشی نیست اما در خواننده انگیزه زیستن، یافتن ارزش زندگی، پذیرش روزمرگی­ ها را برانگیخته می­ کند.  

مشخصات کتاب

هیگ، میت/ کتابخانه نیمه شب؛ ترجمه محمدصالح نورانی­زاده./ کوله پشتی، 1402.

منابع

ویکی پدیا، دانشنامه آزاد، آدرس به لینک

 

درباره نویسنده متن

مینا حاجی ملاحسینی، کارشناسی ارشد مدیریت اطلاعات از دانشگاه شهید بهشتی