داخلی
»اخبار کتاب
رونمایی و نقد کتابهای مجموعه «ما و جهان» در شهر کتاب
به گزارش لیزنا، بهتازگی کتابهای «آغاز جهان» و «چرا جهان وجود دارد؟» با ترجمهی امیرمسعود جهانبین و «چرا طبیعت قانون دارد؟» با ترجمهی امیرمسعود جهانبین و میثم توکلیبینا از مجموعهی «ما و جهان» منتشر شده است. هر یک از این کتابها شامل مجموعه مقالاتی از نویسندگانی گوناگون است.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه یازدهم تیر به نقد و بررسی این مجموعه اختصاص داشت و با حضور دکتر عباداله نادری، دکتر میثم توکلیبینا و دکتر امیرمسعود جهانبین در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، غلامرضا خاکی، ضمن خواندن رباعیای از خیام، گفت: امروز در مورد کتابهایی سخن خواهیم گفت که به سؤالات بنیادین مطرح برای هر انسان فرهیختهای میپردازند. پرسشهایی که وقتی غمگینیم یا با مشکلات ویژهای در زندگی روبهروییم، برایمان جدیتر میشوند. پرسشهایی در مورد جهان، خویشتن و جایگاه انسان در جهان که به شکل عمیق و تکاملیافتهتری سوژهی رشتههای گوناگون علمی و غیرعلمیاند.
او ادامه داد: انتخاب و ترجمهی این سه کتاب، به ایجاد درکی عمیقتر از سه پرسش بنیادین چرایی وجود جهان، زمان آغاز جهان، چرایی حاکم بودن این قانونها بر طبیعت، کمک میکند. بهراستی چرا این جهان وجود دارد یا به تعبیر دینداران، فلسفهی آفرینش این جهان چیست؟ آیا خدایی آن را بهوجود آورده است؟ مقصود این خدا چه بوده است؟ فیزیکدان هرگز نمیتواند از کنار این پرسشها رد شود و ناگزیر از درگیری و نظریهپردازی در مورد آن است. عارفان بهگونهای دیگر به آن پاسخ میدهند، مثلاً مولانا میگوید وقتی درگیر چیستی و چرایی آفرینش شدید، از زبان خداوند به خودتان تذکر دهید که «من نکردم خلق تا سودی کنم/ بلکه تا بر بندگان جودی کنم».
خاکی گفت: کتاب دوم، دربارهی زمان آغاز این جهان است. اینکه آیا این جهان از عدم بهوجود آمده و فرمانِ «باش» بر عدم جاری شده تا هستی بهوجود آید یا طبق روایت فیزیکدانان جهان با مهبانگی آغاز شده است. پرسش اصلی کتاب سوم این است که چرا «این قوانین» در طبیعت حاکماند. آیا ساعتسازی این جهان را ساخته و سنتهایی را بر طبیعت حاکم کرده و طبیعت در چارچوب آن قانونها جلو میرود؟
او در پایان گفت: اگر سیر تکامل دانش را بنگریم، درمییابیم پرسشهایی ازایندست همیشه مطرح بودهاند و به آنها پاسخهایی داده شده است. در دوران مدرن؛ یعنی عصر تجربهگرایی و خروج از اسطورهگرایی و پاسخهای ذهنی، وارد پاسخهایی میشویم که خیلی محصول ذهن فیلسوفان و دانشمندان نیست، بلکه پاسخهایی مبتنی بر شناخت تجربی جهاناند. امروز بشر به روشنای جدیدی رسیده است که پاسخهایش مستند به یافتههای تجربی باشد.
میثم توکلیبینا سخنان خود را با برشمردن مدخلهای مجموعهی «ما و جهان» آغاز کرد و اظهار داشت: مرجع هیچیک از این کتابها یک کتاب نیست، بلکه مجموعهای از مقالات نویسندگان مختلف در یک موضوع واحد است. این باعث میشود مطالب قدری همپوشانی داشته باشند. پیشازاین، در یکی از نشستهای شهر کتاب پیرامون «رویارویی با پرسشهای ابدی» سخن گفتیم. امروز هم در مورد ابدی بودن این پرسشها صحبت میکنیم. فیزیک/طبیعیات تا قبل از عصر حاضر میکوشید جهان فیزیکی را به شکل ابژهای مستقل و فارغ از انسان ترسیم کند و با قدرت بهسوی مکانیکی کردن همه چیز پیش میرفت. پارادایمی بسیار قوی براساس فیزیک کلاسیک، نیوتن و ماکسول، شکل گرفت و این کاخ پرشکوه در عمل منجر به طرد انسان شد. حتی منطق و ریاضیات به سمت حذف انسان پیش رفتند. اما در فیزیک معاصر تحولی رخ داد. نظریهی نسبیت و نظریهی کوانتومی، با وجود همهی اختلافهایشان، در برگرداندن انسان، فاعل شناسا، به محور شناخت به توافق رسیدند. این یکی از توفیقهای مهم فلسفی و معنوی فیزیک مدرن است.
او تصریح کرد: در فیزیک کلاسیک همه چیز مستقل در نظر گرفته میشود و مشاهدهگر یا اندازهگیر ارزش خاصی ندارد. اما انیشتین در نسبیت گام بزرگی برمیدارد و مشاهدهگر و اندازهگیر و دستگاه اندازهگیری را در محور شناخت قرار میدهد. این اتفاق در فیزیک کوانتوم به شکل دیگری رقم میخورد. نظریهی کوانتوم جدید، رفتار و نیات مشاهدهگر را بهمنزلهی عملگری در شرایط مساله دخالت میدهد. پس، دو نظریهی مهم این قرن انسان را به محور شناخت بازمیگردانند.
او در ادامه بخشی از نمایشنامهی «کپنهاگ» مایکل فرین را خواند و ادامه داد: یکی از محورهای شناخت که در طول تاریخ مدام حذف شده، انسان و ارتباط او با طبیعت است. جایگاه انسان، همیشه در میان پرسشهای ابدی مطرح بوده است. نکتهی دیگر، محوریت خدا است. بدین معنا که ما بحث دین و خداباوری را به میان نمیکشیم، این سؤالها همیشه هستند و جایی در ذهن آدمی، چه در حوزهی فیزیک و چه در حوزهی فلسفه، اینقدر پیش میروند تا به چرایی کل این امور برسند. این نقطهنظری تاریخی است. دعوایی که در قرن پنج و شش میلادی، پیش از بسته شدن آکادمی افلاطونی، درمیگیرد، در همین مورد است.
توکلیبینا ضمن تأکید بر اینکه این نقطهنظری تاریخی است، به دعوای میان پرکلس (برقلس) و فیلوپونوس (یحیی نحوی) اشاره کرد و توضیح داد: کتاب پرکلس با عنوان «هجده دلیل در اثبات قدیم بودن عالم»، در زمانهی خودش بیان موضعی الحادی است. تلقی آن دورهی مدرسه این است که رد حدوث جهان، ما را با سؤالهایی چون مبدأ و چرایی وجود و آغاز جهان مواجه میکند. پس، ناچاریم از نظر عقلانی و فلسفی، مادهی جهان را قدیمی و سرمدی بدانیم. پس، کتاب پرکلس الحادی قلمداد میشود و فیلوپونوس در دفاع از مسیحیت و باور دینی، کتاب «ردیهای علیه پرکلس» را مینویسد.
او در پایان گفت: این بحث بارها و بارها در تاریخ زنده شده است. امروز، نیز این بحث کاملاً زنده است و این کتاب را شکل داده است. این بحثها در حوزهی فلسفه و علم منجر به پیشرفتهایی شده است. چنانکه نظریهی «مهبانگ» انگیزهی بسیاری از نظریهپردازیهای امروزی شده است. حتی در یکی از مدخلهای این مجموعه به مولد بودن ناسازگاری دین و علم اشاره شده و نقل میشود لومتِ کشیش دائم در مورد ناسازگاری «لاندا»ی قانون نسبیت خاص با باورهای مسیحیت و کتاب مقدس با انیشتین بحث میکند. انیشتین سخن او را نمیپذیرد، اما در نهایت با هابل مشورت میکند و پیشنهاد هابل مبنی بر انبساط جهان را میپذیرد و لاندا را کنار میگذارد.
زمینهای برای گفتوگوی علم و دین در ایران
امیرمسعود جهانبین، دانشآموختهی برق و فلسفهی دین، اظهار داشت: هر یک از این کتابها شامل چندین مقاله از نویسندگان مختلف است. سخن گفتن افراد مختلف در یک موضوع از سویی امکان آشنایی با دیدگاههای گوناگون را فراهم میآورد. از سوی دیگر، منجر به همپوشانیهایی میشود. افزون بر این، میشد بر این دیدگاهها پاورقیهایی از منظر فلسفی یا مباحث دروندینی نوشت. ما از این کار پرهیز کردیم، چراکه میخواستیم صرفاً برگردانی از آنچه در غرب میگذرد، ارائه کنیم. رویکرد غالب این مقالات رویکرد علمی است، گرچه فلسفه و دین هم در این موضوعها حرف دارند، چهبسا ادبیات یا به تعبیر ویتگنشتاین بازی زبانیشان متفاوت باشد. به نظرمان رسید، این کتاب برای ما که معمولاً عالمان علم و اندیشمندان حوزهی فلسفه با حوزههای کاری یکدیگر چندان آشنا نیستند، چنین کتابی بتواند مقدمهای برای ایجاد گفتوگو بر سر مباحث مشترک شود.
او با اشاره به اینکه ویژگی مهم این سه کتاب پرسش محور بودن آنها است، اظهار داشت: در این مجموعه، مقالاتی از پل دیویس، هاوکینگ، ایان باربور و افرادی کمترشناختهشده انتخاب شده است. من به معرفی برخی از این مقالات میپردازم. پل دیویس در مقالهی «چرا جهان وجود دارد» به این مطلب میپردازد که با توجه به ماهیت زمان و بحث علیت خداوند، اگر قائل به آغازی برای جهان باشیم و بپذیریم که پیش از آن آغاز زمانی وجود ندارد، خداوند چگونه علیت را به سرانجام رسانیده است؟ این پرسش ازآنرو است که فرایند علیت در دیدگاه ما زمانمند است. یعنی ما علت را مقدم بر معلول میدانیم و باور داریم باید در بستر زمان علیت را اعمال کند. دیویس با گریزی به مباحث فیلسوفان و الهیدانان پاسخ میدهد که خدا فرازمان و این علت فوقطبیعی است و در حصار زمان نمیگنجد. بدین تعبیر او به مفهوم خدای بیزمان قائل میشود و پدید آمدن مفهوم آفرینش را همزمان با پدید آمدن آفرینش زمان میداند. او خدای تئیستی و خدای دئیستی، خدایی را با هم مقایسه میکند که یکی لحظهبهلحظه علیت را اعمال میکند و دیگری یکبار خدایی کرده و کنار کشیده است. دیویس در پایان این مقاله میگوید اگر ما بهدنبال تبیین نهایی و غایی جهان در خود علم باشیم، راه به جایی نمیبریم. علم تجربی در نهایت بتواند علتهای فیزیکی قلمروی جهان فیزیک را برایمان نمایان کند، اما برای تبیین تمامیت جهان باید به علتی مافوق طبیعی و چیزی بیرون از جهان بنگریم.
جهانبین افزود: درک پارفیت در «چرا این» به چرایی وجود جهان و چرایی وجود این جهان از میان جهانهای ممکن میپردازد. او اشاره میکند که حتی اگر برای این پرسشها پاسخی جدی نداشته باشیم، اینها بیمعنا نمیشوند. او باور دارد که اینها پرسشهایی والایند و در حوزهی علم تجربی یا فلسفه ارزش کاوش و بررسی دارند و کسی که دغدغهی معرفتی دارد باید برای نزدیک شدن به پاسخی برای آنها بکوشد.
او در ادامه مقالهی «فهم پرسش» را بهاختصار مرور کرد. توضیح داد که اشمیت پس از تبیین مفاهیمی مانند عینی، انتزاعی، امکان وجود، جهانهای ممکن، پرسشهایی از چرایی وجود هر یک از اینها، از ابتدای جهان، وجود نداشتن فضای تهی به معنای فضایی خالی از هرگونه موجود مکانی یا زمانی میپرسد و در نهایت یک موجود واجب را بهمنزلهی تبیین نهایی این موجودات پیشنهاد میکند و مقالهی خود را با این سؤال به پایان میرساند که آیا علیت آن موجود واجب نیز واجب است یا نه. او در مورد بحث آغاز جهان در جلد دوم این مجموعه گفت: با توجه به بحث ماهیت زمان، یکی از پرسشهای اصلی ما این است که آیا علم جدید میتواند به اثبات وجود خدا در جهان کمک برساند. مثلاً در برهان کیهانشناختی، ویلیام کریگ آغاز داشتن جهان را یکی از مقدمات میداند و ادامه میدهد که اگر چیزی آغاز داشته باشد، باید علتی داشته باشد. پس، جهان علتی دارد. فیزیکدانان در مورد مقدمهی آغاز داشتن جهان بحث کردهاند. اینجا بحث مهبانگ و اتفاقات پیش از مهبانگ درمیگیرد. اینکه آیا میتوان از آفرینش بهمنزلهی فعلی فراطبیعی و بزرگ یاد کرد. نویسنده گفتهی زیرکانهی سنت آگوستین مبنی بر اینکه خدا جهان را با زمان آفرید و نه در زمان، نقل میکند. سپس از انیشتین شاهد میآورد که زمان و مکان بخشی از جهان آفرینشاند و تکینگیای پیشبینی میشود که در آن، زمان ناگهان آغاز میشود. افزون بر این، دیویس تصریح میکند که نمیتوان پذیرفت که قوانین جهان بدون هیچ دلیلی وجود دارد و در نهایت پوچ است. قانون داشتن نظام خلقت بهنوعی میتواند علیه پوچی عمل کند. پس، این از پرسشهای ابدی و بنیادی است. او میگوید باید زمینهی عقلیای وجود داشته باشد که ماهیت منظم و عقلانی طبیعت را فراهم آورد و توجیه کند.
او در ادامه به مضمون «از هیچ برآمدن» در کتاب دوم و نقش طبیعت و وجود قانونگذاری برای طبیعت در کتاب سوم اشاره کرد.
کورشرقی دیدگاه غربی
عباداله نادری، دانشآموختهی فیزیک، اظهار داشت: در دانش هرمیونیک یا هرمنوتیک که ما از آن به فهم متن مراد میکنیم، سه رویکرد متفاوت برای مواجهه با متون مرسوم است. رویکرد نخست آنکه اصالت به متن است و مترجم نباید در انتقال آنچه در ذهن و در قالب کلمات نویسنده هست، دخالت شخصی بکند. دومین رویکرد به مترجم اجازه میدهد تا اندازهای تفسیر مکان-زمان و تاریخی را در برداشت از متن دخیل کند. در سومین، آخرین و شاید غوغاییترین رویکرد که بیشتر به هرمنوتیک فلسفی شهرت یافته، مترجم آزاد است متناسب با فهم خودش از متن برداشت کند و آن فهم را مبنای ترجمهی متن قرار دهد. ترجمهی سه کتابی که امروز در موردشان بحث میکنیم، براساس رویکرد اول انجام شده است. مترجمان به شدت خودشان را به برگردان لفظبهلفظ نویسنده متعهد دانستهاند. حداقل من این شیوه را نمیپسندم. چرا که این متن باید قدری تبیین و تفسیر شود تا برای خوانندهی عام شیرین شود. این کتاب، پیشگفتار یا مقدمهی معناداری ندارد و نوع مخاطب خودش را مشخص نکرده است. لذا، اگر قرار است جامعهی وسیعتری خوانندهی این متون باشند، بایستی با رویکرد دوم و برحسب شرایط زمان و مکان، قدری تفسیر و تببین در ترجمه وارد کنیم.
او ادامه داد: همپوشانی ملالآوری در این مقالات به چشم میخورد. این به کار مترجمان برنمیگردد، ولی شاید گزینشی متفاوت یا حذف مطالب تکراری با اشارهای مختصر کمک میکرد. نکتهی دیگری که باید از روی خیرخواهی به آن اشاره کنم، این است که بخشی از ماجرا نادیده گرفته شده است. همهی ما در اخبار میشنویم که بازار ارز به سرازیری منتهی شد و قیمت ارز به فلان مبلغ رسید. این اخبار از نرخ اولیهی ارز و بالا رفتن آن و سرانجام پایین آمدن آن، فقط بخش پایین آمدن نرخ را نقل میکند. بااینحال، منابع اطلاعات عمومی نرخ اولیه و میزان بالا رفتن را در اختیار مخاطب میگذارد. مقالاتی که در این کتابها گردآورده شده است، جنبهی تدافعی دارند. اما برای ما مشخص نشده که این مقالات در مقابل حجم وسیعی از مقالات تهاجمی نوشته شده است. شاید بهتر بود ما از مقالات تهاجمی که اتفاقاً آنها هم بار علمی دارند، نیز باخبر میشدیم.
نادری ادامه داد: نظریهی «مهبانگ» که اینجا به نفع خداباوری از آن یاد شد، زمانی باعث ترس دینداران بود. اما در نگاه دقیقتر، این نظریه خودش پایگاهی تدافعی برای خداباوران ایجاد کرد. نقطهی شروع منافی وجود خدا قرار نگرفت و اتفاقاً به این رسیدند که اگر چیزی آغازی دارد، علتی دارد و اگر چیزی علتی دارد، این خداوند، ذهن نهایی و غایی عالم ممکن است. این وظیفهی مترجمان نیست، اما باید کسی این مسئولیت را بپذیرید و به ما نشان بدهد که در دنیای امروز تا چه اندازه براساس یافتههای علمی، خداناباوری تأیید، تبلیغ یا نتیجهگیری میشود.
او ضمن اشاره به اینکه ترجمهی اصطلاحات و در مواردی انتخاب برگردانی متفاوت با آنچه رایج است، بهشدت به دشوارتر شدن متن دامن زده است، توصیه کرد که در چاپ بعدی دستی بر این متن کشیده و کمی روانتر شود. سپس، دربارهی محتوای مضمونی مقالات این سه کتاب اظهار داشت: در همهی این متنها فقر بزرگی دیده میشود. گویی دنیای غرب سانسوری کوتهبینانه به خودش تحمیل کرده است و به خودش اجازهی مراجعه به متون شرقی را نمیدهد. بسیاری از برداشتها، تلقیها، پیشفرضها و نگرشهایی که منِ خواننده با خواندن متنی از نویسندهای به ذهنم میآید، این سؤال را در ذهن من ایجاد میکند که چرا این نویسندگان به متون شرقی مراجعه نکردند تا حداقل با سؤالهای فلاسفهی مشرق آشنا شوند. به نظر من، اگر کسی برای سؤال خوب کاسهی گدایی در دست گرفته باشد، باید به متون شرقی نیز مراجعه کند. چراکه این بخش عظیمی از تفکرات فلسفی و علمی دنیای قدیم ما است. این برای من آزارنده است که هاوکینگ از تاریخچهی زمان سخن میگوید و انواع نگرش به زمان را مرور میکند، اما حتی یکبار به نظر ملاصدرای شیرازی اشارهای نمیکند. درحالیکه او اولین متفکری است که زمان را به پرسش کشیده است.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.